از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت در اصلی سالن ، نفس عمیقی کشیدم و در باز شد ، چشام بین ادمای داخل سالن چرخید ، اون حال مزخرف باز اومد سراغم ، یه چیزی بین استرس زیاد و دستپاچگی ، دستشو گذاشته بود رو یکی از میزای گرد وسط سالن ، تو همون دستش یه لیوان یه بار مصرف بود که ازش بخار میزد بیرون ، میشد حدس زد لیوان چایی بود ، تو اون یکی دستشم گوشیش بود و داشت با یکی چت میکرد ، خوشبختانه منو ندید ، رفتم سمتش ، قدش شاید 15،20 سانتی از من بلندتر بود و مجبور بودم سرمو بگیرم بالا تا مسقیم صورتشو ببینم ، هنوزم منو ندید ، یهو رفتم جلوش وایسادم و با لحن جدی گفتم : اقا نظرتون راجبع رابطه بین
ایران و
امریکا چیه ؟
سرشو که از گوشیش اورد بیرون قیافش خنده دار بود ، ولی بعد یک ثانیه خندید و سلام کرد ، رفتم روی پنجه پا تا بغلش کنم ، بغل خاصی نبود که خیلی تو چشم باشه ، شاید 2 ثانیه طول کشید ، ولی بغل بود
وقتی ازش جدا شدم تو همون فاصله گفتم : خوبیییی ؟
گفت خیلی
خندیدم ، خندید ...
____
خجالت میکشید ، قرار اولمون بود ، بعد 5 ماه دوستی و اشنایی دیدمش ، خودشم تو چت گفت که خجالت میکشم تو برخوردای اول
سربه سرش میزاشتم تا یخش باز شه ، خودمم ولی استرس داشتم
هنوز کنسرت شروع نشده بود و وقت کافی داشتیم ، حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم
برگشتم سمتش
+دوستم داری ؟
انگار توقع همچین سوالی وسط بحثای بیخودمونو نداشت ، یکی دو ثانیه هم اون دیگه شکسته ، با تف هم ردست نمیشه !...
ادامه مطلبما را در سایت اون دیگه شکسته ، با تف هم ردست نمیشه ! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : piyan بازدید : 57 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 7:41